مثل نور الهی3

پدیدآورمرتضی مطهری

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 700 بازدید
مثل نور الهی3

مرتضی مطهری؛

تفسیر آیات 35 ـ 38 سوره نور

بسم الله الرحمن الرحیم
...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم من‏فضله و الله یرزق من یشاء بغیر حساب .
در آیات پیش به این نتیجه رسیدیم که خداوند متعال اصل‏همه هدایتهاست و برای نور هدایت‏خودش مثالی ذکر کرد و فرمود:
«یهدی الله لنوره من یشاء» خدا هر کس را که بخواهد به این نورش‏هدایت می‏کند.
یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند این‏است که عمل انسان ارزش پیدا می‏کند،یعنی چه؟
انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام می‏دهد وبلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است.شما از اول‏صبح که بیدار می‏شوید،چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردم‏دیگر،می‏بینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی وکار است.اگر بپرسید برای چه؟البته مقصدها خیلی فرق می‏کند، ولی همه در نهایت امر یک چیز می‏خواهند و آن سعادت خودشان‏است.
انسان بالفطره طالب سعادت خودش است نه طالب شقاوت‏خودش،و اگر دنبال کارهایی می‏رود که منجر به شقاوتش می‏شود،آن کار را نه به قصد اینکه به شقاوت برسد انجام می‏دهد بلکه در همان‏حال نیز به خیال خودش سعادتش در این راه است.پس انسان به طور قطع ومسلم از عمل و کار و تلاش خودش،سعادت خودش را طالب است وهیچ کس قصدش این نیست که از تلاش و حرکت و فعالیتش‏شقاوت نصیبش بشود.البته گاهی انسان تلاشهای زیادی در همین‏دنیا می‏کند به خیال اینکه به سعادت نائل بشود،بعد از مدتی خودش‏می‏فهمد که تمام این تلاشها بیهوده بوده است و یا می‏بیند که از این‏تلاشها نتیجه معکوس گرفته است و اگر تلاش نمی‏کرد برای سعادتش‏بهتر بود.
یکی از آثار ایمان به خدا و روشن شدن به نور خدا این است‏که عمل انسان ارزش واقعی پیدا می‏کند،یعنی وضعی پیدا می‏کندکه واقعا عمل و تلاش انسان موجب سعادت انسان می‏شود آن هم‏سعادت ابدی.اینجا مساله‏ای طرح می‏شود که در آیه بعد بیشتر بر آن‏تصریح شده است و آن این است که آیا کار خوب انسان و کار بدانسان بستگی به ایمان انسان دارد، یا ندارد،کار خوب به هر حال‏خوب و سعادت بخش است و لو انسان به نور الهی روشن نشده باشد وکار بد هم برای انسان به هر حال بد است و لو آنکه انسان ایمان‏داشته باشد و به نور الهی روشن باشد؟این یک مساله‏ای است که زیادمطرح می‏شود و مخصوصا جوانهای امروز این سؤال را زیاد مطرح‏می‏کنند،به این صورت که می‏گویند چه دلیلی هست و چه لزومی دارد که برای اینکه عمل انسان مقبول درگاه خدا واقع بشود انسان‏حتما به خدا اعتقاد داشته باشد،مسلمان باشد، ایمان داشته باشد،یابه تعبیری که در این آیات هست به نور الهی روشن شده باشد،کارخوب به هر حال خوب است،خدا هم که غنی است،پس برای خداچه فرق می‏کند که بنده‏ای که کار خوب و یا کار بد می‏کند او رابشناسد یا نشناسد،خدا چون خداست و بزرگ و عظیم و غنی وبی اعتناست،نباید بین بندگان-چه آن بنده‏ای که او را می‏شناسدو در درگاه او سر تعظیم فرود می‏آورد،نماز می‏خواند و روزه می‏گیرد،وچه آن بنده‏ای که اساسا او را نمی‏شناسد و بلکه نسبت به او مخالف‏و یاغی است ولی در عین حال اینها هر دو کار خوب می‏کنند-فرق‏بگذارد.پس روز قیامت نباید مساله ایمان،حسابی داشته باشد،فقط باید عمل حساب داشته باشد،بنابراین اگر یک آدم مادی‏مسلک منکر خدا و منکر همه پیغمبران خدا کار خیری کرده،مثلاخدمتی به بشریت کرده است،خدا باید او را به بهشت ببرد،همان طور که اگر یک بنده‏ای که او را می‏شناسد کار خوب بکند،باید او را به بهشت ببرد،و غیر از این هم نمی‏تواند باشد.اگر غیر ازاین باشد باید بگوییم خدا-العیاذ بالله-مثل آن رؤسایی است که‏میان افرادی که می‏آیند تعظیم می‏کنند و تملقش را می‏گویند و آن‏افرادی که پیش او نمی‏آیند تعظیم کنند و تملق بگویند فرق‏می‏گذارد،در صورتی که ما می‏گوییم رئیس خوب آن رئیسی است‏که هیچ فرقی میان افراد از این نظر نگذارد،فقط به کار افراد توجه‏کند،اگر دید کار فرد خوب است به او پاداش بدهد.این موضوع راخیلی از افراد به صورت اشکال و ایراد سؤال می‏کنند و من خودم درآخرین بخش کتاب عدل الهی همین مساله را مطرح و مفصل درباره این موضوع بحث کرده‏ام.اکنون به تناسب این سه آیه،مقداری از این‏مطالب را عرض می‏کنم.

قرآن روی عمل و ایمان هر دو تکیه دارد

این صورت اشکال،و حال آنکه ما می‏بینیم قرآن تنها روی‏عمل تکیه نمی‏کند،روی عمل و ایمان هر دو تکیه می‏کند. می‏بینیدقرآن همیشه می‏گوید: «الذین امنوا و عملوا الصالحات‏» آنان که‏ایمان دارند و عملشان صالح است.قرآن برای نیل بشر به سعادت،نه‏به ایمان تنها اتکا می‏کند-که بگوید اگر ایمانت درست بود دیگراهل سعادت هستی،عملت هر چه بود، بود-و نه به عمل تنها تکیه‏می‏کند که بگوید: «الذین عملوا الصالحات سواء امنوا او لم‏یؤمنوا» می‏خواهد ایمان داشته باشند یا ایمان نداشته باشند،بلکه‏قرآن می‏گوید اعمال و عمل صالح هر دو.
البته عده‏ای هم بودند از آن طرف که می‏گفتند عمل‏هیچکاره است و هر چه هست ایمان است.در میان خودمان هم‏هستند افرادی که عمل را تحقیر می‏کنند و می‏گویند عمل در سعادت‏انسان اثر ندارد و فقط ایمان مؤثر است،عده‏ای هم از این طرف‏می‏گویند باید عمل اثر داشته باشد نه ایمان،و عجیب این است که‏مدعی هستند خود قرآن هم در بعضی آیات همین مطلب را تایید کرده‏است،مگر خود قرآن نمی‏گوید: «ان الله لا یضیع اجر المحسنین‏»
خدا کار نیکوکاران را ضایع نمی‏کند،-نمی‏گوید آن نیکوکار مؤمن‏باشد یا نباشد-و یا: «انا لا نضیع اجر من احسن عملا» (1) هر کسی‏که کار خیری بکند ما اجرش را ضایع نمی‏کنیم.
این سؤال هم بیشتر از اینجا مطرح می‏شود که می‏گویند ماافرادی را سراغ داریم که اینها خدمات بزرگی به بشریت کرده ومی‏کنند و حال آنکه مسلمان نیستند و بعضی از آنها نه تنها مسلمان‏نیستند و ایمان به اسلام و پیغمبر اسلام ندارند، بلکه اساسا به خداایمان ندارند و خدا را نمی‏شناسند.مثلا آن کسی که پنی‏سیلین راکشف کرد چه خدمت بزرگی به بشریت کرده،چقدر بیماریها بودکه قبل از کشف پنی‏سیلین غیر قابل علاج بو و چقدر کودکان‏مثلا به همین بیماری دیفتری می‏مردند و معالجه نمی‏شدند،اما بعد ازکشف پنی سیلین معالجه می‏شوند.همین طور آن کسی که واکسن‏ضد کزاز را کشف کرد،و دیگران.آیا می‏شود گفت‏خدا عمل این‏اشخاص را به جرم اینکه ایمان نداشته‏اند نادیده می‏گیرد؟
حال ببینیم قضیه از چه قرار است و مطلب چگونه است.
خدا یک اصلی را در قرآن بیان کرده است که این اصل ما را کاملاروشن می‏کند و آن اصل این است:در سوره بنی اسرائیل می‏فرماید:
من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نریدثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا،و من ارادالاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم‏مشکورا،کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ماکان عطاء ربک محظورا . (2)
خلاصه این آیه‏ها این است که هر کسی در هر راهی که‏تلاش کند و به سوی هر مقصدی که برود و فعالیت کند،خدا اجرش‏را در همان مقصد ضایع نمی‏کند.خدا این عالم و این دستگاه هستی‏را به صورت یک دستگاه آماده برای کشت کردن و محصول برداشتن‏ساخته است.شما از یک مزرعه چه انتظاری دارید؟انتظار داریدکه آنچه را کشت می‏کنید بردارید،اما از مزرعه-هر اندازه مزرعه‏خوب و عالی باشد-این انتظار غلط است که انسان یک چیزی راکشت کند و چیز دیگری بردارد و این اساسا معنی هم ندارد.شمااگر در یک مزرعه مساعد و آماده،مثلا گندم بکارید گندم‏بر می‏دارید،جو بکارید جو بر می‏دارید،درخت میوه بکارید میوه‏برداشت می‏کنید،اگر گلابی غرس کنید گلابی بر می‏دارید و اگرحنظل بکارید حنظل،اگر خار بکارید خار برداشت می‏کنید و اگرگل بکارید گل.
معنی یک مزرعه عالی و نمونه این نیست که به هر حال گل‏بدهد اعم از اینکه من خار بکارم یا چیز دیگر،یا برنج و یا گندم‏محصول بدهد،من ارزن بکارم یا جو.این غلط است.
انسانها در تلاشهایشان مقصدی دارند.درست است که همه‏طالب سعادت هستند ولی سعادتشان را در چه چیزی جستجومی‏کنند؟یک وقت هست انسان در این دنیا تلاش می‏کند،عمل‏می‏کند،زحمت می‏کشد برای محصولی و نتیجه‏ای که می‏خواهد درهمین دنیا بگیرد و اصلا به خدا و آخرت هم کاری ندارد،یعنی بذری‏که می‏پاشد فقط بذر دنیایی است،کاری می‏کند برای نتیجه‏ای درهمین دنیا.اما یک وقت هست انسان کاری می‏کند نه برای نتیجه‏مادی در این دنیا،بلکه برای اینکه قرب به حق پیدا کند،به خدانزدیک شود و در جهان دیگر محصولی بردارد.قاعده این است که‏اگر کسی بذری برای آن جهان کاشته است در آن جهان به او بدهند و اگر بذری برای این جهان کاشته است در این جهان به او بدهند.
قرآن می‏گوید «کلا نمد» ما مدد خودمان را،هم به آنان که‏خدا خواه و آخرت خواه هستند و مقصدشان بالاتر از مادیت است‏می‏رسانیم و هم به آنها که نمی‏خواهند تا آنجا بروند و می‏خواهندمحصول و نتیجه را در همین جا بگیرند،با یک تفاوت و آن اینکه‏چون دنیا دار تزاحم علل و اسباب است‏خدا تضمین نمی‏کند که هرکس برای دنیا و مقصد دنیا تلاش کند صددرصد به آن می‏رسد،چون ممکن است به موانعی بر بخورد،بذری را بپاشد برای اینکه دردنیا نتیجه بگیرد ولی بذرش در همین جا فاسد و خراب بشود و آفتی‏به آن برسد،نه افرادش را تضمین می‏کنیم که به همه صد در صد بدهیم‏و نه در همه اعمال تضمین می‏کنیم که در همه اعمال صددرصدبدهیم.بذری که به مقصد دنیاست‏خیلی از اوقات به آفت بر می‏خورد،ولی بذری که برای خدا و برای تقرب به حق و برای آخرت پاشیده‏شود،دیگر تخلف پذیر نیست.آن[بذر]مطابق با مزاج هستی است‏و تخلف نمی‏پذیرد،و بلکه بیش از مقداری که شخص کاشته است‏محصول می‏دهد.
حال من از شما می‏پرسم این اصل کلی چطور است؟آیااین اصل کلی یک اصل منطقی است‏یا منطقی نیست؟در آیات‏دیگری هم این مطلب به صورت دیگری آمده است.در سوره شوری‏می‏فرماید: «من کان یرید حرث الاخرة نزد له فی حرثه و من کان‏یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الاخرة من نصیب‏» (3) (اصلا این‏تعبیر کشت و زراعت کردن از خود قرآن است)هر کسی که بخواهد بذر را به قصد آخرت بپاشد-یک بذر به قصد آخرت،نه اینکه دو جوربذر داریم:بذر دنیا و بذر آخرت،یک بذر با نیت انسان فرق می‏کندکه آن را به نیت آخرت بکارد یا به نیت دنیا-هر کسی که قصدش‏کشت آخرت باشد به او می‏دهیم،زیادترش را هم می‏دهیم و هرکسی هم که قصدش دنیا باشد(نمی‏گوید که می‏دهیم و بیشتر از آن‏چیزی به او می‏دهیم)او را هم محروم نمی‏کنیم: «نؤته منها» (4).
به نظر شما این اصل و این مطلب یک حرف منطقی است‏یاحرفی است که منطقی نیست؟به نظر نمی‏رسد که کوچکترین‏ایرادی بشود به این مطلب گرفت و اگر غیر از این بود منطقی نبود.
حال سخن قرآن در مورد اینکه عمل چه کسی مقبول است وعمل چه کسی مقبول نیست،این است که آن کسی که برای دنیاتلاش می‏کند حتما هدفی دارد،اگر شهوت و معروفیت است،محبوبیت است،پیشرفت کشورش است،بلند شدن آوازه هم نژادان ومردم کشورش است،به نتیجه‏اش هم می‏رسد،اما[در]کاری که‏برای این مقصد انجام شده است دیگر توقع نداشته باشید که انسان‏به آن مقصد دیگر برسد،یعنی او کار را کرده نه برای اینکه به خدانزدیک شود بلکه برای اینکه به مردم نزدیک بشود،به مردم هم نزدیک‏می‏شود اما نمی‏تواند بگوید به خدا هم نزدیک می‏شود.مگر می‏شودکه آدم راه بیفتد برای یک مسافرتی و مثلا قصدش این باشد که‏به طرف قم برود ولی به طرف شمال تهران حرکت کند و بعد بگویدمن به طرف شمال می‏روم ولی بالاخره به قم می‏رسم.این دیگرنمی‏شود،اگر انسان به طرف شمال حرکت کرد به شمال می‏رسد واگر به طرف جنوب حرکت کرد به جنوب می‏رسد،از هر جاده‏ای که‏انسان حرکت بکند به نهایت آن جاده می‏رسد.
ایمان از این نظر شرط[قبول عمل]است،نه اینکه-العیاذبالله-خدا می‏گوید عمل کسانی را که پیش من تملق می‏کنند قبول‏می‏کنم و دیگران را با اینکه عملشان یکسان است،رد می‏کنم،نه،آن‏کسی که ایمان ندارد و اصلا خدا را نمی‏خواهد خدا هم مال اونیست.آن کسی که ایمان ندارد آخرت را نمی‏خواهد،وقتی آخرت‏را نمی‏خواهد دیگر نمی‏شود آن را به او داد.در آخرت به انسان آنچه‏را که خواسته است می‏دهند،معنی ندارد که آنچه را که نخواسته وبه سوی آن نرفته است به او بدهند.بله،برای اینکه اصل عمل کسی‏مقبول باشد شرطش این نیست که انسان مثلا حتما مسلمان و شیعه‏باشد.اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد و خدا را بشناسد و به آخرت‏اعتقاد داشته باشد و کاری را برای خدا و آخرت انجام بدهد آن‏کارش فی حد ذاته در درگاه الهی قابل قبول است مگر آنکه آفتی‏ایجاد کند و آن را از بین ببرد که نام آن آفت‏«عناد»و«کفر»است‏که آن را توضیح می‏دهم.آن کسی که پنی سیلین را کشف کرده‏به افراد بشر خدمت کرده ولی هدف و منظورش از این خدمت چه‏بوده است،هر منظوری که داشته،خدا او را به همان منظورش‏می‏رساند،نه به منظوری که نداشته است.محال است-و معنی هم‏ندارد-که انسان به منظور و مقصودی که ندارد برس،یعنی در راهی‏که نرفته است به مقصد آن راه برسد.پس اینکه عرض کردیم روشن‏شدن به نور خدا-یا بگویید ایمان به حق-به عمل انسان ارزش می‏دهد، به این دلیل است که عمل انسان را در همین دنیا دگرگون‏می‏کند.دو نفر که یک عمل را انجام می‏دهند،آنکه به نور خدا روشن‏است و آنکه به نور خدا روشن نیست،اینها به ظاهر یک جور عمل راانجام داده‏اند ولی در باطن تفاوت این عمل و آن عمل از زمین تاآسمان است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه‏» (5) این آیه را دو جور تفسیر می‏کنند و هر دو جورش هم درست‏است.همان طوری که قبلا هم تذکر داده‏ام اساسا معنی ندارد که ماآیات قرآن را همیشه به یک معنی خاص حمل کنیم.یک جا که‏می‏بینیم آیه در آن واحد دو معنی درست را تحمل می‏کند،هر دومقصود است.این از خصائص و جزء معجزات قرآن است که گاهی‏تعبیرات خودش را طوری می‏آورد که آن را چند جور می‏توان معنی‏کرد و هر چند جورش هم درست است.گاهی شاعری شعری‏می‏گوید که چند جور قابل معنی است و چه بسا از خودش هم‏بپرسید می‏گوید هر طور که بخواهید بخوانید همان درست است.این شعرسعدی که در اول‏«بدایع‏»است معروف است و آن را چند جورمی‏توان خواند:
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
یعنی خدای بخشنده و بنده نواز،هم مرغ هوا را نصیب انسان کرده وهم ماهی دریا را.
ولی این شعر را هفت هشت جور دیگر هم می‏شود خواند،از جمله‏اینکه:
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ،هوا را نصیب و ماهی،دریا
یعنی هوا را نصیب مرغ کرده و دریا را نصیب ماهی.
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب،ماهی دریا
یعنی ماهی دریا را نصیب مرغ هوا کرده.
اگر اینها را تلفیق بکنید چند جور دیگر هم می‏شود خواند،البته با این تفاوت که اینجا در خواندن باید تغییری بدهیم، یک دفعه‏می‏گوییم‏«مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا»و یک وقت می‏گوییم‏«مرغ،هوا را نصیب و ماهی،دریا»ولی آیات قرآن را هیچ لزومی‏ندارد که چند جور بخوانیم،یک جور هم که می‏خوانیم چند جورمعنی می‏دهد.
«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه‏» .
عدالت‏یعنی حسن روابط اجتماعی،و ظلم،گسیختگی روابط‏اجتماعی است.حال اگر یک ملتی مسلمان و با ایمان هم باشند،خدا شناس هم به قول خودشان باشند،خودشان را هم ملت قرآن‏حساب بکنند،فریاد«اشهد ان لا اله الا الله‏»و«اشهد ان محمدارسول الله‏»و«اشهد ان علیا ولی الله‏»آنها هم به آسمان بلند باشد،اما آن اصلی که قرآن می‏گوید: «لیقوم الناس بالقسط‏» (6) اصلا درمیانشان برقرار نباشد و وقتی روابط اجتماعی آنها را می‏بینید سراسرفساد و دروغ و تهمت و فحشا و ظلم و ستم است،قرآن نه تنها مدعی‏نیست که چنین ملتی قابل بقاست بلکه مدعی است که اینها قابل‏بقا نیستند،و همه اینها از آن اصل ریشه می‏گیرد:هر فردی و هر ملتی‏اگر از راهی بروند،به مقصدی که در نهایت آن راه قرار گرفته است‏می‏رسند ولی اگر به راهی نروند انتظار رسیدن به مقصد آن راه را هم نبایدداشته باشند.یک فرد ماتریالیست‏یا یک ملت ماتریالیست اگر راه‏دنیای خودش را درست طی بکند قرآن می‏گوید به مقصد دنیای‏خودش می‏رسد،اما یک ملت‏خدا شناس اگر همان راه دنیا را غلط طی بکندبه مقصودش نمی‏رسد.به همین دلیل یک ماتریالیست وقتی که‏به طرف خدا نرفته و راه به سوی خدا یعنی راه تقرب به حق و راه‏بهشت را و راه اینکه سعادت آن جهانی را هم داشته باشد نرفته است‏اصلا توقع چه چیزی دارد؟!همین طور که ما در دنیا راه نرفته رانباید انتظار سعادتش را داشته باشیم،در آخرت هم نباید چنین‏انتظاری داشته باشیم.این است که بعد از آیه نور که همه نظرش-برطبق روایات و آنچه که از خود آیه استفاده می‏شود-به هدایت الهی‏است و در ذیل آیه هم می‏فرماید: «یهدی الله لنوره من یشاء» ،می‏فرماید: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله‏» .
(تعبیرهای قرآن خیلی عجیب است!) «یجزیهم الله‏» یا به «یهدی‏الله‏» بر می‏گردد و یا به «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه‏یسبح له فیها بالغدو و الاصال...» ،فرق نمی‏کند،چه بگوییم خداآنها را هدایت می‏کند برای این منظور و چه بگوییم اهل هدایت آن طوردرست عمل می‏کنند و خدا را فراموش نمی‏کنند به این منظور:
«لیجزیهم الله احسن ما عملوا» این نور خدا برای این است که‏خدا عمل آنها را به نیکوترین وجهی که عمل کرده‏اند-یعنی‏به نیکوترین نحو عملی که یک عمل کننده انجام بدهد-پاداش‏دهد.و این همان مطلبی است که عرض کردم،یعنی ایمان چنین‏ارزشی به عمل انسان می‏دهد که آن حد اکثر پاداشی که باید بگیردمی‏گیرد.چطور می‏گیرد؟از نظر آخرت معلوم است که قرب خدا وحیات ابدی و بهشت جاویدان و مغفرت گناهان هست،اما از نظردنیا چطور؟قرآن هرگز میان آخرت و دنیا تناقض قائل نمی‏شود.آیابین دنیا و آخرت تضاد و تناقض هست‏یا نیست؟من یک مثلی‏برایتان عرض می‏کنم شما ببینید اسمش تضاد است‏یا تضاد نیست.
خود ما مثلی داریم که می‏گوییم‏«چونکه صد آمد نود هم پیش‏ماست‏».مولوی مثل دیگری ذکر می‏کند،مثال می‏زند به قطار شتر،می‏گوید شما یک وقت هست که طالب و خریدار یک قطار شترهستید و یک وقت هست که طالب پشم و پشکل شتر هستید.اگرشما طالب پشم و پشکل شتر هستید خوب پشم و پشکل گیرتان‏می‏آید ولی دیگر قطار شتر به تبع گیرتان نمی‏آید،اما اگر کسی برود وقطار شتر را بخرد پشم و پشکل هم گیرش می‏آید می‏گوید:
آخرت قطار اشتر دان عمو در تبع دنیاش همچون پشک و مو
شما آخرت را بخواهید-نه اینکه آخرت را بخواهید تا دنیا رابه شما ندهند-دنیا هم هست،اما اگر دنیا را بخواهید دیگر آخرت‏نیست.اگر قطار شتر می‏خواهی پشم و پشکل هم فراوان است،امااگر فقط پشم و پشکل می‏خواهی دیگر قطار شتر گیرت نمی‏آید،قطار شتر مال دیگران است.
کی انسان از عمل خودش حد اکثر بهره را می‏برد[و به]سعادت جاویدان اخروی،قرب به ذات حق،دوری از عذاب الهی وبه دنیای سعادتمند[نائل می‏شود؟]آن وقتی که به نور خدا روشن باشد وبرای خدا کار کند،می‏شود: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا» یعنی‏حداکثر آنچه که به یک عملی می‏شود پاداش داد،پاداش داده می‏شود و دیگر جای خالی نیست، دنیایش هست،آخرتش هم‏هست.بعد می‏فرماید: «و یزیدهم من فضله‏» از فضل خودش یک‏چیز اضافه هم می‏دهد،یعنی علاوه بر اینکه حد اکثر پاداش رامی‏دهد،اضافه بر پاداش هم از فضل خودش می‏دهد،که یک‏منطقی هست در قرآن تقریبا به همین مضمون و به عبارات مختلف وآن اینکه اگر کسانی در راه خدا باشند،اینکه عملشان حد اکثر پاداش داده‏می‏شود به جای خود،آنچه می‏خواهند به آنها داده می‏شود نیز به جای‏خود- و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان‏سعیهم مشکورا لهم فیها ما یشاؤون -علاوه بر آن «و لدینا مزید» (7) در اینجا چون راه فطری و طبیعت بشر است،یک چیزهایی هم که‏نخواسته‏اند مافوق خواسته به آنها تفضل می‏شود.
تعبیر دیگر چنین است: «من کان یرید حرث الاخرة نزد له‏فی حرثه‏» (8).
تعبیر دیگری در چند جای قرآن هست که آن خیلی عجیب‏است.در بعضی آیات،قرآن می‏گوید اگر کسی کار بد بکند به همان‏اندازه که کار بد کرده به او کیفر می‏دهند،و اگر کار خوب بکندچند برابر کار خوب به او[پاداش]می‏دهند: «من جاء بالحسنة فله‏عشر امثالها» (9) کسی که کار خوب بکند ده برابر به او پاداش‏می‏دهند.
یک منطق دیگری در قرآن هست که خیلی لطیف و عالی‏است و آن این است: «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا» (10) (این‏خیلی عجیب است!)اگر کسی کار نیک و زیبا بکند ما به زیبایی‏کارش می‏افزاییم،یعنی ما گریم و پرداختش می‏کنیم. وقتی کار درمسیر خلقت و رضای الهی قرار بگیرد اینچنین است.شما کاری رادر مسیر رضای الهی انجام بدهید،بسا هست این کار شما معایب ونواقصی دارد،اما خدا به فضل و لطف خودش آن معایب و نواقص رابر طرف می‏کند و زشتی‏های عمل شما را از بین می‏برد و تبدیل‏به زیبایی می‏کند.خدا نسبت به کار نیک مشاطه گری می‏کند،بدیهایش را می‏پوشاند و به جایش خوبی می‏آورد.
پس این دو مطلب است:یکی اینکه یک کار خوب که‏انسان می‏کند خدا آن را ده تا کار خوب حساب می‏کند.این، جنبه‏کمیت کار است،یعنی لطف الهی بر کمیتش می‏افزاید.یکی هم‏جنبه کیفیت کار است که انسان یک کار نیمه زیبا انجام می‏دهد،بعد می‏بیند خدا تمام زیبا به او تحویل می‏دهد.اینها همه فرع بر این‏است که انسان به آن نور هدایتی که سراسر عالم را گرفته است روشن‏باشد،کور و تیره و گمراه نباشد.این معجزه‏ها همه از همان روشنی‏ایمان و روشن بودن به مقصد اصلی خلقت پیدا می‏شود «لیجزیهم‏الله احسن ما عملوا» که خدا پاداش بدهد به آنها به نیکوترین وجهی‏که عمل کرده‏اند.مقصود این است که آن عملی که انجام داده‏اند،به حد احسنی که می‏شد آن را انجام دهند،آن طور به آنها پاداش‏می‏دهد.این آن عملی است که انجام داده و خواسته‏اند «و یزیدهم‏من فضله و به فضل خودش باز[بر پاداش]اضافه می‏کند. «و الله‏یرزق من یشاء بغیر حساب‏» خدا آنکه را که بخواهد بدون حساب وبدون اندازه روزی می‏دهد.روز فقط نان و آب نیست،همان فضل‏و رحمت الهی است.خدا هر که را بخواهد[روزی بی‏حساب‏می‏دهد.]البته خواستن خداوند از روی قرعه کشی و به گزاف نیست.
خدا چه کسانی را می‏خواهد؟همانهایی که خودش بیان کرده که‏مشیت او چگونه حکمفرماست.
دو آیه بعد را فقط اشاره می‏کنم و تفصیلش را جلسه آینده‏عرض می‏کنم.
این آیه راجع به عمل اهل ایمان بود.اما راجع به عمل‏کافران،آنها که مؤمن نیستند و نه تنها مؤمن نیستند و قاصرند، بلکه‏مؤمن نیستند و مقصر و معاندند،قرآن برای آنها سه مثل ذکر کرده‏است که دو مثل آن در اینجا آمده است و هر یک از این سه مثل یک‏مطلب اساسی را بیان می‏کند.گاهی می‏گوید اعمال اینها در حکم‏تلی از خاکستر است که باد شدیدی-در روزی که تند باد شدیدی‏هست-بوزد و هر ذره آن را یک جا ببرد،که به این مضمون آیات‏دیگری هم هست، البته نه به صورت مثال:
و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا (11) پس گاهی به این صورت می‏گوید که عمل کافران،یک‏چیزی هست-نه اینکه چیزی نیست-ولی یک باد می‏آید وپراکنده و نابودش می‏کند و هر ذره‏اش را به جایی می‏برد.
مثل دیگری که برای اعمال کافران ذکر کرده مثل سراب است.در بیابانها و بخصوص بیابانهای شنزار خیلی اوقات به هنگام‏تابیدن آفتاب،انسان از دور نگاه می‏کند و خیال می‏کند یک دریاست‏که در آن،آب دارد موج می‏زند و اگر تشنه باشد به سوی آب می‏رود،ولی هر چه نزدیک می‏شود می‏بیند آب از او دور می‏شود تا کم کم‏می‏فهمد که خیال بوده و از انعکاس نور یک چنین وضعی پیدا شده‏و اصلا آبی وجود ندارد،صورت و شکل و ظاهر و خیال آب هست‏ولی خود آب نیست.
گاهی نیز قرآن اعمال کافران را تشبیه می‏کند به تاریکیهایی‏که انسان در یک شب ظلمانی در میان امواج طوفانی دریا گرفتاراست و همین طور موج از پس موج،حرکت می‏کند و هوا هم ابری‏است،هیچ نوری وجود ندارد و به قدری تاریک است که حتی‏دستش را هر چه نزدیک به چشمش بیاورد که آن را ببیند،دست‏خودش را نمی‏بیند.
این سه مثل هر کدام ناظر به یک چیز بالخصوص است:یکی‏مثل کارهای بد کافران است که «ظلمات بعضها فوق بعض‏» (12) ، یکی مثل است برای کار خوبشان که خیال می‏کنند کار خوب‏انجام داده‏اند،بعد می‏بینند سراب بوده است نه آب،و یکی دیگرمثل است برای کار خوبی که اول هم یک چیزی بوده ولی بعدکاری انجام داده‏اند که آن را به کلی نیست و نابود کرده‏اند.
باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله...

پی‏نوشتها

1. کهف/30.
2. اسراء/18-20.
3. شوری/20.
4. یک مطلب دیگر نیز از خود قرآن استفاده می‏شود که اگر کسی به قصد دنیا تلاش کند آخرت به تبع به او نمی‏رسد، ولی اگر کسی به قصد آخرت تلاش کند دنیا به تبع به اومی‏رسد و این باز یک حساب دیگری است که از آیات قرآن می‏توان استفاده کرد.
5. فاطر/10.
6. حدید/25.
7. ق/25.
8. شوری/20.
9. انعام/160.
10. شوری/23.
11.فرقان/23.
12.نور/40.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی